*دردها و مِحَن آشکار و پنهان کارکنان دولت از صدر تا ذیل *
نويسنده: ارسلان برخوردار
بنام خدا
قسمت اول:
شاعر، عارف و درویش همدانی بنام باباطاهرعریان* میفرماید:
اگر دردم یکی بودی چه بودی
وگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی
ازین هر دو، یکی بودی چه بودی
درمانِ دردها و مِحَن فراوان کارکنان شاغل و بازنشسته اگر اندک هم باشد، باز هم مرهمیاست که آنان را به آیندهای بهتر و روشن تر امیدوار میکند؛ اگرچه اقدام دیر هنگام افزایش حقوق، آرزوی به دل مانده کارمندانی شد که در این مدت دار فانی را وداع کردند و از رسیدن به موقع به این مطالبه بحق خود محروم ماندند.
با سپاس از جناب آقاي محمّد باقردکتر نوبخت - رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي - که با بازنشستگان کشوري همراه و هميار شدند
بنابر این قبل از بیان مطالب سزاوار بود، به سهم خویش اقدام مجلس و دولت را در افزایش حقوق کارکنان شاغل و بازنشسته برای تقلیل نسبی فشارهای محیطی ناشی از تورم قیمت کالا و خدمات، ستود و مراتب قدردانی خویش را از همکاری عالمانه و دلسوزانه نمایندگان بازنشستههای کشور با دولت، ابراز کرد.
امّا اصل موضوع فراتر از این اقدام است.
به یاد میآورد در اوایل انقلاب چون بسیاری از مدیران بجا مانده از زمان شاه را - به دلایلی که مجال بیان آن نیست - صاحب صلاحیت برای مدیریت جامعه اسلامینمیدانستند، به فکر پرورش مدیران جديد افتادند و رشته مدیریت دولتی را در مراکز آموزش عالی از جمله مرکز آموزش مدیریت دولتی وابسته به سازمان امور اداری و استخدامیکشور را راهاندازی کردند.
به اقتضای نیاز مدیران، دروس مختلفی چون آمار و احتمالات، روانشناسی، رفتار سازمانی، آئین نگارش، زبان انگلیسی، اخلاق، روشهای نظام پرداخت، طراحی تشکیلات و ساختارهای سازمانی و ... توسط استادان صاحب نام کشور تدریس می شد تا تازه واردها پس از فراغت از تحصیل و يا گذراندن دورههاي حين خدمت با داشتن چنین پشتوانههای علمیبتوانند دستگاههای دولتی را اداره کنند. مطالب مورد تدریس فقط بصورت تئوری و نظری نبود بلکه در عمل نیز بصورت کارآموزی و چرخش در محیط واقعی کار، به فرگيران یاد داده میشد.
با گذشت روزگار، اوضاع عوض شد و شرط داشتن تعهد چنان بر فضای کشور غالب و قالب شد که بیشتر همان متخصصان متعهد آموزش دیده نیز در غربال تعهد از این قافله تازه نفس عقب افتادند.
ویژگی تعهد که برمبنای امتحان عینی و عملی در میدان جنگ و جهاد یا مقبولیت کارکنان محل کار و مردم بود با روند روزگار، در میدان رقابت، با تشخیص و تأیید و یا سفارش و تأکید صاحب منصبان و مقامات عالیه، جای خود را فارغ از تعهد و تخصّص به روابط و یا منافع مشترک خط و خطوط سیاسی داد. در صورتی که اگر تعهد جای خود را فقط به تخصص میداد، بازهم مقبولیت عمل بیشتر بود؛ زیرا ویژگی تعهد در ذات تخصص بسیاری از متخصصها نهفته است.
طبیعی است برای کارمندان، کارکردن در محیط اداری با چنین مدیرانی که در پی تغییر مقام مافوق، آنان نیز تغییر میکنند، امری مشکل و همراه با فشارهای روحی و روانی است و آنان بدون آنکه در کوتاه مدت و دوره خدمت متوجه اثرات ناخوشایند آن در جسم وجان خویش شوند، بعد از سی سال با نمایان شدن اولین حرکات و سکنات ناموزن در اعضای بدن از جمله اعصاب و روان متوجه دردها و نارساییهایی میشوند که در غالب اوقات برای درمان آنها دیر مي شود.
به همین دلیل اصلي و دلايل متعدد ديگر، عمر مفید و کارآیی بسیاری از بازنشستگان - بعد از رهائي از کار در سازمانها و ارگانهاي دولتي - برای خود و خانواده یا جامعه چندان طولانی و بادوام نیست.
...
ادامه دارد.
------------------------------
در صورت تمايل به ديدن نوشتههاي اين نگارنده در شکوفههاي نو به آدرس زير مراجعه فرمائيد:
http://hasanzadeh-mansour.blogfa.com/category/163
_______________________
* - باباطاهر یا باباطاهر عریان،[۱][۲] عارف، شاعر ایرانی و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایران و در دوران طغرل بیک سلجوقی بودهاست.[۴] بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته میدادهاند و عریان به دلیل بیان کردن مسائل به صورت بی پرده و عریان بودهاست.[۵] باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوهٔ عارفان است سبب شد تا وی گوشهگیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد.[۶]
محتویات
چند نمونه از دوبیتیهای باباطاهر:[۱۸][۱۹]
مکن کاری که بر پا سنگت آیو | جهان با این فراخی تنگت آیو | |
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند | تو را از نامه خواندن ننگت آیو |
مو آن رندم که نامم بی قلندر | نه خون دیرم نه مون دیرم نه لنگر | |
چو روز آیه بگردم گرد گیتی | چو شو گرده به خشتی وانهم سر |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد | که هر چه دیده وینه دل کنه یاد | |
بسازم خنجری نیشش ز پولاد | زنم بر دیده تا دل گرده آزاد |
خداوندا که بوشم با که بوشم | مژه پراشک خونین تا که بوشم | |
همم کز در برانن سو ته آیم | تو کم از در برانی وا که بوشم |
هزارت دل بغارت برده ویشه | هزارانت جگر خون کرده ویشه | |
هزاران داغ ویش از ویشم اشمر | هنی نشمرده از اشمرده ویشه |
چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی | که یک سر مهربونی دردسر بی | |
اگر مجنون دل شوریدهای داشت | دل لیلی از او شوریده تر بی |
خداوندا به فریاد دلم رس | کس بی کس تویی مو مانده بی کس | |
همه گویند طاهر کس نداره | خدا یار منه چه حاجت کس |
منبع: ويکي پديا، دانشنامه آزاد
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1